این سایت سعی دارد سایت های برتر سراسر ایران را معرفی کند ما با نمایش دادن پیش نمایشی از سایت، کاربران را به دیدن کامل مطالب سایت های معرفی شده دعوت میکنیم فلذا هیچ لینک، عکس، و متنی از سایت های معرفی شده کپی نمیشود.

    داستان نویسی با موضوعات محیط زیست

    مهدی

    بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟

    داستان نویسی با موضوعات محیط زیست را از این سایت دریافت کنید.

    انشا در مورد محیط زیست سالم و حفاظت از آن

    محیط زیست یعنی محیط زندگی، همان طور که از نام این کلمه پیداست این محیط جایی است که تمامی موجودات کره ی زمین در آن زندگی می کنند و به هم وابسته هستند.

    انشا درباره محیط زیست

    انشا درباره محیط زیست

    محیط زیست یعنی محیط زندگی، همان طور که از نام این کلمه پیداست این محیط جایی است که تمامی موجودات کره ی زمین در آن زندگی می کنند و به هم وابسته هستند.

    ما و دیگر موجودات نیاز داریم که محیط زیست سالمی داشته باشیم تا بتوانیم بدون دردسر در آن زندگی کنیم.

    هر کدام از ما همیشه تلاش می کنیم محیط خانه ی خود را پاکیزه نگه داریم و آلودگی ها را از آن پاک کنیم در غیر این صورت به بیماری های مختلفی دچار می شویم.

    در مدرسه که خانه ی دوم ما است نیز همیشه سعی می کنیم تا نظافت را رعایت کنیم، مثلا هنگام خوراکی خوردن آشغال روی زمین نمی ریزیم زیرا می دانیم که با این کار مدرسه را آلوده می کنیم و به خودمان ضرر می زنیم.

    اما گاهی اوقات یادمان می رود که محله، شهر یا تمام اطراف ما نیز جزو محل زندگی ما است و اگر آلوده شود خود مان در آینده دچار مشکل خواهیم شد.

    مثلا بعضی وقت ها می بینم که بچه ها یا حتی بزرگ ها در پارک محله ی ما که بسیار زیبا است، آشغال ها را روی زمین می ریزند یا گل های زیبایی که آن جا کاشته شده را می چینند و روی زمین می اندازند، می دانم که نتیجه ی این کار های غلط آسیب زدن به محیط اطراف خود مان می باشد.

    متاسفانه بیش تر انسان ها فقط همان محدوده ی خانه را محیط زیست شان در نظر می گیرند و زمانی که از خانه بیرون می آیند همه جا را آلوده می کنند.

    مثلا همین تابستان گذشته من و خانواده ام به یکی از شهر های شمالی کشور مان رفتیم و زمانی که به دریا با آن همه زیبایی اش رسیدیم به جای لذت بردن از زیبایی های اطراف ناراحت زباله هایی بودیم که در ساحل ریخته شده بود.

    زباله هایی مثل بطری آب، کیسه های پلاستیکی و ظرف های پلاستیکی که هیچ کدام قابل بازیافت نیستند، با خودم فکر کردم اگر این همه زباله وارد دریا شود چه اتفاقی خواهد افتاد؟

    ممکن است بسیاری از موجودات دریایی با خوردن تکه های پلاستیکی بمیرند یا مریض شوند، به همین خاطر سعی کردم تا جایی که می توانم این زباله ها را جمع کنم و درون سطل زباله بیندازم تا سهم کوچکی در تمیزی و زیبایی محیط زیست داشته باشم.

    قطع نکردن درختان، نریختن زباله در محیط زیست، استفاده از وسایل نقلیه عمومی، کاشتن درخت، مصرف درست انرژی، استفاد از کیسه های پارچه ای به جای کیسه های پلاستیکی برای خرید و تفکیک زباله های تر و خشک، کار هایی هستند که هر کدام از ما می توانیم برای سلامت و زیبایی محیط زیست خود انجام دهیم

    با این کار ها می توانیم آینده ای بهتر و سالم تر داشته باشیم، یاد مان باشد که حیوانات هم بخشی از محیط زیست هستند و ما اجازه نداریم به هیچ کدام از آن ها آسیب برسانیم.

    محیط زیستی که امروزه ما در آن زندگی می کنیم متعلق به همه ی نسل هاست و ما باید از این امانت به خوبی نگه داری کنیم و آن را بدون آسیب به نسل های بعد بسپاریم.

    منبع مطلب : www.coca.ir

    داستانی درباره حفاظت از محیط زیست به قلم ناهید رحیمی

    احترام به طبیعت و پاکیزه نگه داشتن آن وظیفه همه ماست و باید از طبیعت و زیبایی های آن مراقبت کنیم.

    داستانی درباره حفاظت از محیط زیست به قلم ناهید رحیمی

    احترام به طبیعت و پاکیزه نگه داشتن آن وظیفه همه ماست و باید از طبیعت و زیبایی های آن مراقبت کنیم.

    داستانی درباره حفاظت از محیط زیست به قلم ناهید رحیمی

    مامان و بابا داشتند زیراندازها و پیک نیک را توی صندوق عقب ماشین می گذاشتند؛ مادربزرگ هم داشت توی حیاط، این طرف و آن طرف می رفت. من و وحید خیلی خوشحال بودیم؛ چون قرار بود مثل سیزده به در هرسال کنار رودخانه برویم. مادربزرگ کیسه های نایلونی را از زیر پله ها برداشت و توی سبدش گذاشت و گفت: «وحیدجان! تا می تونی کیسه ی نایلونی بزرگ بیار؛ لازممون می شه ننه.» من با آرنج به پهلوی وحید زدم و آهسته گفتم: «وحید! مادربزرگ این همه کیسه را برای چی می خواد؟» بابا خندید و قبل از وحید جواب داد: «برای این که او پلیس طبیعت است.»

    من با تعجب به بابا نگاه کردم: «پلیس طبیعت دیگر چه جور پلیسی بود؟!»

    مادربزرگ یک بطری خالی آب معدنی را هم از گوشه ی حیاط برداشت و آن را گذاشت گوشه ی صندوق عقب. همگی سوار ماشین شدیم و مادربزرگ هم کنار من و وحید نشست. وقتی کنار رودخانه رسیدیم، بابا گفت: «همین طرف خیلی باصفاست. لیلا، وحید! بیایید زیراندازها را همین جا پهن کنید.»

    من و وحید و مامان، خیلی زود وسایل را از ماشین پایین آوردیم. مادربزرگ روی زیلو نشست و پاهایش را دراز کرد و با لبخند به مردمی که برای تفریح آمده بودند نگاه می کرد. بابا مقدار زیادی چوب را جایی نزدیک یک درخت بزرگ گذاشت تا آتش روشن کند. مادربزرگ گفت: «پسرم! زیر درخت جای مناسبی برای آتش روشن کردن نیست. بیا این طرف کنار رودخانه آتش روشن کن. این طوری درخت زبان بسته هم نمی سوزد و صدمه ای نمی بیند.» بابا چشم بلندی گفت و کنار رودخانه آتش روشن کرد. مامان هم داشت غذا را آماده می کرد. من و وحید با چند تا از بچه های دیگر توپ بازی می کردیم و این طرف و آن طرف می دویدیم. هوای بهاری همه ی ما را سرحال آورده بود. نزدیک عصر که شد بابا گفت: «بچه ها! بیایید کمک کنید وسایل را جمع کنیم. بهتر است قبل از تاریک شدن هوا برگردیم.» مادربزرگ بلند شد و کیسه های نایلونی را از جیبش بیرون آورد و گفت: «حالا وقتشه بچه ها. بیایید این جا!»

    بعد به هریک از ما یک کیسه ی نایلونی داد و گفت: «باید قبل از رفتن، تمام زباله هایی را که روی زمین ریخته ایم جمع کنیم.» من و وحید با تعجب به مادربزرگ نگاه کردیم. من تازه فهمیده بودم که مادربزرگ چرا با خودش کیسه ی نایلونی آورده بود. مادربزرگ بچه های دیگر را هم که با ما بازی می کردند، صدا زد و گفت: «بچه ها! شما هم زباله هایی را که روی زمین و اطراف رودخانه ریخته اید، جمع کنید و توی این کیسه ها بریزید» و بعد به هریک از ما یک شکلات داد. من و وحید و بچه های دیگر، شروع کردیم به جمع کردن زباله ها. نمی دانم چرا؛ ولی با این کار احساس خوبی داشتیم. مادربزرگ هم بطری آبی را که در صندوق عقب گذاشته بود، برداشت و آن را از آب رودخانه پُر کرد و روی آتشی که بابا درست کرده بود ریخت تا آتش را به طور کامل خاموش کند. من و بچه های دیگر با این که خسته شده بودیم، اما دیدن طبیعتی که تمیز و شاداب و زیبا بود ما را خوشحال می کرد. مادربزرگ به هریک از ما دوباره شکلات داد و گفت: «بچه های من! سعی کنید همیشه شیرینی استفاده از طبیعت زیبا را با پاکیزه نگاه داشتن آن به دیگران هم بچشانید. هریک از ما باید یک پلیس طبیعت باشد؛ پلیسی که همیشه مراقب زیبایی های زمین است.» آن روز، یک روز زیبا برای ما و زمین بود.

    تصویرساز: مریم قاضی

    نظرات کاربران 1 5 0 پاسخ به نظر

    ثریادوشنبه، 3 بهمن 1401

    از نظر من خیلی خیلی داستا ن خوب

    . 2 8 0 پاسخ به نظر

    آنیتا رضاییشنبه، 7 اسفند 1400

    عالی ارسال نظر

    سه‌شنبه، 18 آبان 1400

    تخمین زمان مطالعه: 3 دقیقه

    پدیدآورنده: ناهید اسدی

    محیط زیست داستان

    ادبیات کودک و نوجوان

    موارد بیشتر برای شما

    منبع مطلب : rasekhoon.net

    میخواهید جواب یا ادامه مطلب را ببینید ؟
    مهدی 16 روز قبل
    3

    بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟

    برای پاسخ کلیک کنید