قضا و قدر الهی
مهدی
بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟
قضا و قدر الهی را از این سایت دریافت کنید.
قضا و قدر
قضا و قدر
قَضا و قَدَر از عقاید بحثبرانگیز دینی. قضا به معنای حتمیت پیدا کردن پدیدههای عالم با استناد به علت تامه خود است و قدر به معنای نسبتی است که حدود اشیاء به ذات باری تعالی دارند.هر کدام از قضا و قدر، به علمی و عینی تقسیم میشود. قضای علمی عبارت است از علم الهی که منشأ ضرورت و حتمیت اشیاء و قضای عینی، همان ضرورت و حتمیت شیاء از جهت استناد به واجب الوجود است. همچنین، قدر علمی، علمی است که منشأ حدود و اندازه اشیاء است و قدر عینی همان تعین وجود و اندازه اشیاء است از این جهت که به واجب الوجود منتسب میشوند. به اعتبار جهات دیگر، تقسیمبندیهای دیگری نیز در مورد قضا و قدر مطرح شده است، از جمله مهمترین این تقسیمبندیها، تقسیم قضا و قدر به قضا و قدر تکوینی و تشریعی است.
مفهومشناسی
کلمۀ «قضا» به حسب اصل لغت، همان طور که راغب در مفرداتالقرآن میگوید به معنی فیصله دادن است،[۱] خواه فعلی باشد و خواه قولی، خواه به خداوند نسبت داده شود و یا به غیر خداوند.[۲]
کلمه «قدر» به معنی اندازه است. موارد استعمال این کلمه همین مفهوم را میرساند، مثل إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ[ قمر–۴۹] بنابراین، کلمۀ «تقدیر» به معنای اندازهگیری کردن و یا تعیین و تشخیص اندازۀ یک شئ است.[۳]
در تجرید و شروح آن، در مبحث افعال باری، ادعا شده که هر یک از قضا و قدر به سه معنا اطلاق شده است: خلق، الزام و ایجاب، اعلام.[۴] اما به باور برخی محققان، همۀ مواردی که ادعا شده است که به معنای «خلق» یا «اعلام» استعمال شده است، همان مفهوم «فیصله دادن و قطعی کردن» را میدهد. بنابراین، معنی قضای الهی دربارۀ حوادث جهان، این است که این حوادث از ناحیۀ ذات حق قطعیت و حتمیت یافتهاند و معنای تقدیر الهی این است که اشیاء اندازۀ خود را از آن ناحیه کسب کردهاند.[۵]
قضا
قضا عبارت است از ایجاد نسبت ضروری و قطعی میان موضوع و محمول. در تحلیل حقیقی این مفهوم و انطباق آن بر هر یک از پدیدههای عینی، قضا بدین معناست که آن پدیده از سوی علت تامۀ خود ضرورت و قطعیت داشته، آن علت مبدأ قطعی بودن و حتمی بودن وجود آن شده است. از آنجا که ضرورت و قطعیت همۀ پدیدههای امکانی از ذات خداوند و علم و قدرت و ارادۀ ازلی او سرچشمه میگیرد، قضاء الهی عبارت است از قطعی شدن وجود حادثهای که نتیجۀ تعلق اراده و قدرت و علم ذاتی و ازلی خدا به آن شئ است.[۶]
تبیین فلسفی قضا
حکما و فلاسفۀ اسلامی قضای الهی را به گونهای خاص تفسیر میکنند. آنها:
اولاً قضای الهی را فعل الهی میدانند؛
ثانیاً آن را عبارت از نوعی وجود علمی اشیاء در مرتبهای از مراتب وجود میدانند؛
و ثالثاً آن را عام و شامل همهچیز میدانند.
ایشان، معمولاً در تعریف «قضای الهی» میگویند:
القضاءُ عبارة عن وجود جمیع الموجودات فی العالم العقلی و مجتمعة و مجملة علی سبیل الابداع.
ترجمه: قضای عبارت است از وجود همه اشیاء به نحو بسیط در عالم عقل.[۷]
مراتب قضا
قضا به اعتبار «مرتبه»ی مورد ملاحظه به قضای علمی و عینی تقسیم میشود.
قضای علمی: قضای علمی عبارت است از علمی الهی که منشأ حتمیت و ضرورت اشیاء است.
قضای عینی: قضای عینی عبارت است از نفس ضرورت و حتمیت اشیاء از آن جهت که به واجب الوجود منتسب است.[۸]
قدر
قدر به معنای اندازه است. قدر الهی عبارت است از نسبتی که حدود اشیاء به ذات باری تعالی دارند.[۹] به بیان دقیقتر، اندازه و حدودِ صفات و آثار هر چیز، قدر است؛ و تقدیر، تعیین این اندازه و حدود است. در تحلیل حقیقیِ این معنا و منطبق ساختن آن بر پدیدههای عینی، قدر همان حدودی است که موجودات مادی از جانب هر یک از علتهای ناقصۀ خود -متناسب با صورتهای علمی این حدود در عالم والاتر(عالم مثال)- پیدا میکنند.[۱۰]
مراتب قدر
قدر نیز به اعتبار مرتبه بر دو قسم است: قدر علمی، قدر عینی؛
قدر علمی: قدر علمی عبارت است از علمی که منشأ حدود و اندازۀ اشیاء است.
قدر عینی: قدر عینی عبارت است از نفس تعین وجود و اندازۀ وجود اشیاء از آن جهت که به واجب الوجود منتسب است.[۱۱]
قضا و قدر و اختیار انسان
در کلام اسلامی، دیدگاههای مختلفی درباره نسبت قضا و قدر و اختیار انسان مطرح شده است.
گسترش صفات فعلیه الهی
دیدگاه اشاعره
در نظر اشاعره، قضاء خداوند، اراده ازلی است که از ازل به اشیاء بدانگونه که هستند تعلق گرفته است و قدر آن است که خدا آنها را در اندازه معین و تقدیر مشخص (راجع به ذات و احوال آنها) ایجاد بکند.[۱۲]
اشاعره قضا و قدر الهی را عام و دربرگیرندۀ همه موجودات، از جمله افعال اختیاری انسان، میدانند. آنها برای اثبات ادعای خود ادلۀ گوناگونی آوردهاند؛ مثلاً به آیاتی از قرآن کریم استناد میکنند،[یادداشت ۱] یا برای تأیید ادعای خود به اجماع بر اطلاق این جمله استناد کردهاند که از پیامبر (ص) روایت شده است: آنچه خدا بخواهد محقق میشود و آنچه نخواهد محقق نمیشود[یادداشت ۲][۱۳]
در مورد نظر اشاعره این نکته لازم به یادآوری است که بر اساس این دیدگاه، شمول قضا و قدر الهی نسبت به تمامی کائنات، از جمله رفتار انسانها به گونهای است که استناد آن افعال به قدرت و ارادهای غیر از اراده و قدرت خدا شرک است. به همین خاطر قدرت موثر در ایجاد فعل را تنها قدرت خداوند دانسته، قدرت انسان را در افعال فاقد تأثیر میدانند و نقش انسان را تنها «کسب» فعل معرفی میکنند.[۱۴]
دیدگاه معتزله
معتزله بر این باورند که قضاء و قدر الهی افعال بندگان را در بر نمیگیرد. در کتاب شرح الاصول الخمسة برای اثبات این مطلب چندین استدلال آمده است:
استدلال اول: افعال بندگان به قصد و انگیزۀ آنها وابسته است؛ اگر بخواهند، آن افعال را انجام میدهند و اگر نخواهند، آنها را ترک میکنند؛ چنین افعالی چگونه ممکن است فعل خداوند باشند؟
استدلال دوم: اگر این افعال، مخلوق خداوند باشند، بندگان به خاطر آن کارها استحقاق ثواب و عقاب پیدا نمیکنند.
استدلال سوم: اگر همۀ افعال بندگان تحت قضا و قدر الهی باشد، لازم میآید خداوند از همه آنها خشنود باشد، حال آن که بعضی از رفتارها کفر و الحاد است. خشنودی به کفر نیز کفر است.[۱۵]
دیدگاه شیعه
دیدگاه مورد پذیرش حکما و متکلمان شیعه در این موضوع، پذیرش عمومیت قضا و قدر الهی در عین پذیرش اختیار انسان و تأثیر اراده و قدرت او در افعال اختیاری است: قضا و قدر شامل تمام پدیدههای موجود در جهان هستی است و هیچ پدیدهای را از آن گریزی نیست، خواه این پدیده فعل انسان باشد و خواه دیگر حوادث زمینی و آسمانی... زیرا با توجه به این که قضا و قدر به مراتب علم الهی و ارادۀ پیشین و گستردۀ خدا بازگشت میکند، عمومیت و گستردگی آن بدیهی است ولی هرگز مایۀ سلب اختیار و آزادی انسان نخواهد بود[۱۶] چرا که به تعبیرعلامه طباطبائی، اختیار نیز یکی از شرایط محدودکننده فعل انسان است.[۱۷] توضیح آن که، اعتقاد به قضا و قدر آن گاه مستلزم جبر است که خود بشر و اراده او را دخیل در کار ندانیم و قضا و قدر را جانشین قوّه و نیرو و اراده بشر بدانیم، حال آن که از ممتنعترین امور ممتنع آن است که ذات حقّ بلاواسطه در حوادث جهان مؤثّر باشد؛ زیرا ذات حقّ هر موجودی را فقط از راه علل و اسباب خاصّ او ابجاب میکند.[۱۸] به عبارت دیگر، استناد فعل به فاعل قریب و مباشر و به خدای متعال، در دو سطح است و فاعلیت الهی در طول فاعلیت انسان قرار دارد و چنان نیست که کارهایی که از انسان سر میزند یا باید مستند به او باشد و یا مستند به خدای متعال. بلکه این کارها در عین حال که مستند به اراده واختیار انسان است، در سطح بالاتری مستند به خدای متعال میباشد و اگر ارادۀ الهی تعلّق نگیرد نه انسانی هست و نه علم و قدرتی، و نه اراده و اختیاری، و نه کار و نتیجۀ کاری. و وجود همگی آنها نسبت به خدای متعال عین ربط و تعلّق و وابستگی است و هیچکدام هیچگونه استقلالی از خودشان ندارند. به بیان دیگر، کار اختیاری انسان با وصف اختیاریت مورد قضای الهی است و اختیاری بودن آن، از مشخّصات و از شؤون تقدیر آن است. پس اگر به صورت جبری تحقق یابد قضای الهی تخلف یافته است.[۱۹]
قضا و قدر
قضا و قدر
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
برای سرنوشت در مفهوم کلی، سرنوشت را ببینید. برای تقدیرگرایی و جبرگرایی، تقدیرگرایی و جبرگرایی را ببینید.
قضا و قدر در الهیات بحث این است که حوادث جهان تا چه اندازه به خواست و قانون ثابت خدا هستند و تا چه اندازه به اختیار موجودات به ویژه اختیار انسان.البته در قرآن کریم به این مطلب اشاره شدهاست که سرنوشت مردم و قضای الهی با اعمال بد و خوب مردم ارتباط دارد چنانکه میگوید «برای انسان مأمورانی است که پی درپی، از پیش رو، و از پشت سرش او را از فرمان خدا[= حوادث غیرحتمی] حفظ میکنند؛ و خداوند سرنوشت هیچ قومی (و ملّتی) را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنان آنچه را در (وجود) خودشان است تغییر دهند؛ و هنگامی که خدا برای قومی (به خاطر اعمالشان) بدی (و عذاب) بخواهد، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد؛ و جز خدا، (نجات دهنده و) سرپرستی نخواهند داشت.»[۱] یا میفرماید: «و اگر اهل شهرها و آبادیها، ایمان میآوردند و تقوا پیشه میکردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها میگشودیم؛ ولی (آنها حق را) تکذیب کردند؛ ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم.»[۲]
قضا و قدر و اختیار انسان در کلام اسلامی، دیدگاههای مختلفی درباره نسبت قضا و قدر و اختیار انسان مطرح شده است:[ویرایش]
دیدگاه اشاعره
در نظر اشاعره، قضاء خداوند، اراده ازلی است که از ازل به اشیاء بدانگونه که هستند تعلق گرفته است و قدر آن است که خدا آنها را در اندازه معین و تقدیر مشخص (راجع به ذات و احوال آنها) ایجاد بکند.[۳] اشاعره قضا و قدر الهی را عام و دربرگیرندۀ همه موجودات، از جمله افعال اختیاری انسان میدانند. آنها برای اثبات ادعای خود ادلۀ گوناگونی آوردهاند؛ مثلاً به آیاتی از قرآن کریم استناد میکنند، یا برای تأیید ادعای خود به اجماع بر اطلاق این جمله استناد کردهاند که از پیامبر اسلام روایت شده است: آنچه خدا بخواهد محقق میشود و آنچه نخواهد محقق نمیشود در مورد نظر اشاعره این نکته لازم به یادآوری است که بر اساس این دیدگاه، شمول قضا و قدر الهی نسبت به تمامی کائنات، از جمله رفتار انسانها به گونهای است که استناد آن افعال به قدرت و ارادهای غیر از اراده و قدرت خدا شرک است. به همین خاطر قدرت موثر در ایجاد فعل را تنها قدرت خداوند دانسته، قدرت انسان را در افعال فاقد تأثیر میدانند و نقش انسان را تنها «کسب» فعل معرفی میکنند.
دیدگاه معتزله
معتزله بر این باورند که قضاء و قدر الهی افعال بندگان را در بر نمیگیرد. در کتاب شرح الاصول الخمسة برای اثبات این مطلب چندین استدلال آمده است: استدلال اول: افعال بندگان به قصد و انگیزۀ آنها وابسته است؛ اگر بخواهند، آن افعال را انجام میدهند و اگر نخواهند، آنها را ترک میکنند؛ چنین افعالی چگونه ممکن است فعل خداوند باشند؟ استدلال دوم: اگر این افعال، مخلوق خداوند باشند، بندگان به خاطر آن کارها استحقاق ثواب و عقاب پیدا نمیکنند. استدلال سوم: اگر همۀ افعال بندگان تحت قضا و قدر الهی باشد، لازم میآید خداوند از همه آنها خشنود باشد، حال آن که بعضی از رفتارها کفر و الحاد است. خشنودی به کفر نیز کفر است.[۴]
دیدگاه شیعه
دیدگاه مورد پذیرش حکما و متکلمان شیعه در این موضوع، پذیرش عمومیت قضا و قدر الهی در عین پذیرش اختیار انسان و تأثیر اراده و قدرت او در افعال اختیاری است: قضا و قدر شامل تمام پدیدههای موجود در جهان هستی است و هیچ پدیدهای را از آن گریزی نیست، خواه این پدیده فعل انسان باشد و خواه دیگر حوادث زمینی و آسمانی... زیرا با توجه به این که قضا و قدر به مراتب علم الهی و ارادۀ پیشین و گستردۀ خدا بازگشت میکند، عمومیت و گستردگی آن بدیهی است ولی هرگز مایۀ سلب اختیار و آزادی انسان نخواهد بود چرا که به تعبیرعلامه طباطبائی، اختیار نیز یکی از شرایط محدودکننده فعل انسان است.[۵] توضیح آن که، اعتقاد به قضا و قدر آن گاه مستلزم جبر است که خود بشر و اراده او را دخیل در کار ندانیم و قضا و قدر را جانشین قوّه و نیرو و اراده بشر بدانیم، حال آن که از ممتنعترین امور ممتنع آن است که ذات حقّ بلاواسطه در حوادث جهان مؤثّر باشد؛ زیرا ذات حقّ هر موجودی را فقط از راه علل و اسباب خاصّ او ابجاب میکند. به عبارت دیگر، استناد فعل به فاعل قریب و مباشر و به خدای متعال، در دو سطح است و فاعلیت الهی در طول فاعلیت انسان قرار دارد و چنان نیست که کارهایی که از انسان سر میزند یا باید مستند به او باشد و یا مستند به خدای متعال. بلکه این کارها در عین حال که مستند به اراده واختیار انسان است، در سطح بالاتری مستند به خدای متعال میباشد و اگر ارادۀ الهی تعلّق نگیرد نه انسانی هست و نه علم و قدرتی، و نه اراده و اختیاری، و نه کار و نتیجۀ کاری. و وجود همگی آنها نسبت به خدای متعال عین ربط و تعلّق و وابستگی است و هیچکدام هیچگونه استقلالی از خودشان ندارند. به بیان دیگر، کار اختیاری انسان با وصف اختیاریت مورد قضای الهی است و اختیاری بودن آن، از مشخّصات و از شؤون تقدیر آن است. پس اگر به صورت جبری تحقق یابد قضای الهی تخلف یافته است.
الهیات مسیحی
در الهیات مسیحی نیز درباره نسبت میان اراده و علم مطلق خدا و اختیار انسان، دیدگاههای مختلفی مطرح شده است: گروهی به سبب دفاع از اختیار انسان، خدا یا اراده و علم مطلق خدا را منکر شدند؛ گروهی به جهت دفاع از اراده و علم مطلق خدا، اختیار انسان را منکر شده و جبرگرا گشتند؛ گروهی نیز به سازگاری و حفظ هر دو باور حکم کردند.
در اسلام[ویرایش]
سید محمد جواد غروی در کتاب چند گفتار به بررسی موضوع قضاء و قدر میپردازد. او میگوید: قضاء به معنای حکم ازلی ثابت در قانون عالم است و معلولات و اسباب و مسبباتی است که تغییر نمیپذیرد؛ و قدر تعین قضاء ازلی در اندازهای معین است که در اختیار انسان میباشد بنابراین قضاء حتمی است و قدر به اختیار انسان موکول شدهاست. پس قضاء و قدر دو امر متلازم هم و از یکدیگر منفک نمیشوند زیرا قدر به منزلهٔ اساس، و قضاء به منزلهٔ بناء است. به عنوان مثال خداوند قضاء نموده که آتش هر چیز قابل سوختنی را بسوزاند، حال اگر این حکم در معرض ظهور واقع شد قدر است و در اختیار انسان قرار گرفته و هرگاه بخواهد آن را به کار گیرد مکان و زمان و سایر شروطش را به حکم عقل و شرع معین میسازد.[۶] قضاء در لغت به چند وجه آمده که بازگشتش به انقطاع شی و تمام شدن آن است و هر چیزی که عملش به اتمام رسد یا حتمی شود قضاء شدهاست. همچنین مراد از قدر تقدیر و تعیین اندازه کردن است و مقصود از قضاء خلق است چنانکه خداوند در آیهٔ دوازدهم سورهٔ فصلت اشاره میکنند.[۷] مسئله اختیار در سنت کلامی اسلامی، همواره مسئلهای بحثانگیز بودهاست. صاحبنظران در این حوزه، به دو فرقه «جبریه» و «قدریه» تقسیم میشوند. در فرقه جبریه، تأکید بر قضا و قدر است و در فرقه «قدریه»، تأکید بر اختیار انسان.[۸]
بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟