لیبرال دموکرات
مهدی
بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟
لیبرال دموکرات را از این سایت دریافت کنید.
لیبرال دموکراسی
لیبرال دموکراسی
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
بخشی از سلسله مقالات در مورد
لیبرالیسمگسترش تاریخچه گسترش ایدهها گسترش مکاتب فکری گسترش متفکران گسترش سیاستمداران گسترش سازمانها گسترش انواع منطقهای گسترش موضوعات مرتبط درگاه لیبرالیسم درگاه سیاست نبو
بخشی از سلسله مقالات در مورد
دموکراسیتاریخچهنظریهنقد گسترش گونهها گسترش موضوعات مرتبط نبو
لیبرال دموکراسی
لیبرال دموکراسی (به انگلیسی: Liberal democracy) دموکراسی لیبرال، دموکراسی آزاد، یا دموکراسی قانون اساسی که همچنین به آن دموکراسی غربی نیز گفته میشود، یک ایدئولوژی سیاسی و نوعی نظام و دولت است که در آن دموکراسی به نمایندگی تحت اصول لیبرالیسم عمل میکند. مشخصه آن انتخاب آزاد بین احزاب سیاسی متعدد گوناگون، تفکیک قوا به شاخههای مختلف دولت، حاکمیت قانون در زندگی روزمره مردم و جامعه به عنوان بخشی از یک جامعه باز، اقتصاد بازار با مالکیت خصوصی و حمایت برابر از حقوق بشر، حقوق شهروندی، و آزادیهای مدنی و آزادیهای سیاسی برای همه مردم است.برای تعریف ایدئولوژی سیاسی دموکراسیهای لیبرال در عمل، معمولاً در قانون اساسی تدوین و تألیف میشوند، مانند قانون اساسی تدوین یافته ایالات متحده آمریکا[۱] یا در قانون اساسی ذکر نشده (مانند انگلستان)، برای ترسیم قدرت دولت و ثبت قرارداد اجتماعی. پس از یک دوره گسترش در نیمه دوم قرن ۲۰، لیبرال دموکراسی به یک سیستم سیاسی رایج در جهان تبدیل شد.[۲]
لیبرال دموکراسی ممکن است در اشکال مختلف قانون اساسی باشد: ممکن است یک جمهوری مبتنی بر قانون اساسی باشد، مانند ایالات متحده، هند، آلمان یا برزیل، یا پادشاهی مشروطه (پادشاهی پارلمانی)، مانند بریتانیا، ژاپن، کانادا یا اسپانیا. این نظامها ممکن است یک نظام ریاستی (ایالات متحده آمریکا، برزیل)، یک نظام پارلمانی (سیستم وست مینستر، بریتانیا و کشورهای مشترکالمنافع، اسپانیا) یا یک سیستم ترکیبی، نظام جمهوری-پارلمانی (فرانسه) داشته باشند.
دموکراسی لیبرال ممکن است اشکال مختلف قانون اساسی داشته باشد زیرا ممکن است یک سلطنت مشروطه باشد یا جمهوری. ممکن است دارای یک سیستم پارلمانی، یا یک سیستم ریاست جمهوری یا یک سیستم نیمه ریاست جمهوری باشد.
دموکراسیهای لیبرال معمولاً از حق رای جهانی برخوردارند و به همه شهروندان بالغ حق رأی دادن بدون در نظر گرفتن قومیت، جنس، مالکیت املاک، نژاد، سن، جنسیت، درآمد، موقعیت اجتماعی یا مذهب را میدهند. با این حال، از نظر تاریخی برخی از کشورها که به عنوان دموکراسیهای لیبرال در نظر گرفته میشوند حق رای دادن محدودتری دارند. حتی امروز، برخی از کشورها که به عنوان دموکراسیهای لیبرال در نظر گرفته میشوند، از حق رای واقعی جهانی برخوردار نیستند، زیرا کسانی که در انگلیس مجازات زندان طولانی مدت را دارند نمیتوانند رای دهند، سیاستی که توسط دادگاه حقوق بشر اروپا نقض حقوق بشر شناخته شدهاست.
ساختار[ویرایش]
دموکراسیهای لیبرال معمولاً دارای حق رأی همگانی، اعطای تمام شهروندان بالغ حق رأی بدون در نظر گرفتن نژاد، جنسیت یا مالکیت اموال هستند. از لحاظ تاریخی، با این حال، برخی از کشورها، که به عنوان لیبرال دموکراسی شناخته میشوند محدودیت بیشتری در حق رأی دادن داشتهاند، و برخی رأی مخفی ندارند. همچنین ممکن است شرایطی برای رأیدهندگان لازم باشد مثلاً از رأیدهندگان درخواست شود ثبتنام کنند پیش از اینکه به آنها اجازهٔ رأیدهی داده شود. تصمیماتی که از طریق انتخابات به دست میآید، نه توسط همهٔ شهروندان، بلکه توسط کسانی که در رأیدهی شرکت کردهاند، اتخاذ میشوند.
حقوق و آزادیها[ویرایش]
در عمل، دموکراسیها محدودیتهای خاصی برای آزادیهای خاص قائل هستند. به عنوان مثال محدودیتهای مختلف قانونی از جمله قوانین حق نشر و قوانینی در برابر افترا وجود دارد. ممکن است برای سخنرانی ضد دموکراتیک، یا تلاش برای تضعیف حقوق بشر و در مورد ارتقاء یا توجیه تروریسم محدودیت وجود داشته باشد. در طول جنگ سرد، در ایالات متحده بیش از اروپا، اینچنین محدودیتهایی بر کمونیستها اعمال میشد. در حال حاضر این محدودیتها معمولاً بر سازمانهایی اعمال میشود که ترویج تروریسم یا تحریک گروه نفرت از آنها استنباط شود. مثالها عبارتند از: قانون ضد تروریسم، بستن پخش برنامههای ماهوارهای و برخی قوانین علیه سخنان نفرتآور. منتقدان ادعا میکنند که این محدودیتها ممکن است فراتر از حد برود و اینکه ممکن است هیچ از حداقل تضمینهای آئین دادرسی عادلانهٔ قضایی وجود نداشته باشد.
رابطهٔ لیبرالیسم و دموکراسی یک رابطهٔ ضروری عقلی نیست، بلکه یک رابطهٔ تاریخی است. لیبرالهای اولیه دموکرات نبودهاند و بعد از آنکه جان لاک به دفاع از دموکراسی پرداخت، لیبرالها تدریجاً به دموکراسی گرایش یافتند. همچنین بسیاری از دموکراتها نظیر ژان ژاک روسو نیز لیبرال نبودهاند. اما لیبرالیسم به خصوص در قرن بیستم با دموکراسی گره میخورد، چنانکه امروزه برخی از اندیشمندان علوم سیاسی دموکراسیها را به دو گروه دموکراسیهای لیبرال و غیرلیبرال تقسیم میکنند.
به نظر دیوید بیتام پنج مؤلفه از مؤلفههای لیبرالیسم برای نظام دموکراتیک و دوام آن ضروریاند.
تأمین آزادی بیان، جنبش، انجمن و امثال آن، به صورتی که از حقوق فردی حمایت حقوقی یا قانونی ویژه به عمل آید.
تفکیک نهادی قوای مجریه، مقننه و قضائیه که بدون این تفکیک، ایدهٔ حکومت قانون و تمام مندرجات آن خیالی بیش نخواهد بود.
وجود مجلس نمایندگان.
اصل دولت محدود و جدایی حوزههای عمومی و خصوصی، خواه حوزهٔ خصوصی را برحسب جامعهٔ مدنی مستقل، بازار و مالکیت خصوصی، خانواده و روابط شخصی تعریف کنیم و خواه بر حسب وجدان فردی.
نفی پدرسالاری: این فرض معرفتشناسانه که هیچ حقیقت غایی در مورد این که خیر جامعه چیست، وجود ندارد (حقیقتی مبتنی بر مکاشفه یا وحی یا معرفتی خاص)، بلکه تنها معیار خیر عمومی چیزی است که مردمی که آزادانه سازمان یافتهاند، انتخاب خواهند کرد نه آن چیزی که اهل فن یا پیامبران بر مبنای معرفتی برتر مقرر میدارند. در اینجا پدرسالاریستیزیِ دموکراسی محصول مستقیم پدرسالاریستیزیِ لیبرالیسم و مبتنی بر بنیاد معرفتشناسانه مشابهی است.
لیبرال دموکراسی
لیبرال دموکراسی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
لیبرال دموکراسی نوعی از حکومت است که در آن یک دولت دموکراتیک، برخی ویژگیهای لیبرالیسم را پذیرفته است. بر اساس اصول دموکراسی لیبرال، انتخابات باید آزاد و منصفانه، و روند سیاسی باید رقابتی باشد. تکثرگرایی سیاسی معمولا با حضور متعدد و مجزای احزاب سیاسی تعریف می شود.
فهرست مندرجات
۱ - حاکمیت نظام لیبرال دموکراسی
۲ - تعریف مفاهیم
۳ - گونههای دموکراسی
۴ - لیبرالیسم
۴.۱ - اقسام لیبرالیسم
۴.۱.۱ - لیبرالیسم کلاسیک
۴.۱.۲ - تعدیل در لیبرالیسم اولیه
۴.۱.۳ - نئو لیبرالیسم
۴.۲ - نویدبخشی لیبرالیسم
۴.۳ - لیبرالیسم به مفهوم امروزین
۴.۴ - اصول لیبرالیسم
۵ - لیبرال دموکراسی دنیای غرب
۶ - وظیفه لیبرال دموکراسی
۷ - مؤلفههای لیبرال دموکراسی
۸ - مردمسالاری دینی
۹ - نقدهایی بر لیبرال دموکراسی
۱۰ - چالشهای لیبرال دموکراسی
۱۰.۱ - فقدان معیار تفکیک
۱۰.۲ - حقیرسازی انسان
۱۰.۳ - دموکراسی یعنی استثمار
۱۰.۴ - بیحسی سیاسی ۱۰.۵ - نابرابری
۱۰.۶ - ستیز با آزادی
۱۰.۷ - بحران مفهومی
۱۰.۸ - تعارض آزادی و برابری
۱۰.۹ - استبداد اکثریت
۱۰.۱۰ - حاکمیت سرمایه
۱۰.۱۱ - فردیت اخلاقی
۱۰.۱۲ - حفظ سنتهای غلط اجتماعی
۱۰.۱۳ - سقوط ارزشها
۱۰.۱۴ - دموکراسی علیه دموکراسی
۱۱ - اشاراتی به مردمسالاری دینی
۱۱.۱ - اصول مردمسالاری دینی
۱۱.۱.۱ - خدامحوری
۱۱.۱.۲ - مشارکت مردمی
۱۱.۱.۳ - آزادی سیاسی
۱۱.۱.۴ - عدالت اجتماعی
۱۱.۱.۵ - کرامت انسانی
۱۱.۱.۶ - ظلمستیزی
۱۱.۱.۷ - ارتقای آگاهی
۱۱.۱.۸ - قانونمداری
۱۱.۱.۹ - اعتدال اقتصادی
۱۱.۱.۱۰ - توسعه اجتماعی
۱۱.۱.۱۱ - تقوای رهبری
۱۱.۱.۱۲ - خدمتگذاری
۱۲ - نتیجه ۱۳ - پانویس ۱۴ - منبع
۱ - حاکمیت نظام لیبرال دموکراسی
[ویرایش]
بخشی از جهان امروز، زیر حاکمیت لیبرال - دموکراسی یا دموکراسی لیبرال (Libral Democracy هم به لیبرال دموکراسی و هم به دموکراسی لیبرال ترجمه شده است. البته تفاوتی بین لیبرال دموکراسی و دموکراسی لیبرال وجود ندارد. و نیز، لیبرال دموکراسی و یا دموکراسی لیبرال گاه به صورت لیبرال دموکراسی و یا دموکراسی لیبرال نگاشته میشود.) [۱][۲][۳][۴][۵] قرار دارد؛ بقیه جهان نیز، بویژه پس از شکست کمونیسم و ولادت پدیده جهانی شدن، (Globalization یعنی جهانی شدن و به معنای افزایش شمار پیوندها و ارتباطات متقابلی که فراتر از دولتهاست، که دامن میگستراند و نظام جدید جهانی را میسازند. ولی Globalism یعنی: جهانیسازی و جهانیکردن و آن نیز، به معنای در هم ادغام شدن بازارهای جهان در زمینههای تجارت و سرمایهگذاری مستقیم و جابهجایی و انتقال سرمایه، نیروی کار و فرهنگ در چارچوب سرمایهداری و آزادی بازار و نهایتا سر فرود آوردن در برابر قدرتهای جهانی بازار... است. از این رو، جهانیشدن، پروسه یا یک فرایند طبیعی و جهانی سازی پروژه به شمار میآید.) [۶][۷] اجبارا یا داوطلبانه به سوی آن در حرکت است. از این رو، برخی از محققان، نویسندگان و نظریهپردازان سیاسی، عصر کنونی را دوره حاکمیت نظامهای لیبرال_ دموکراسی نامیدهاند. یکی از آنها، فرانسیس فوکویاما، (فرانسیس فوکویاما (Francis Fukuyama) متولد ۱۳۳۱/۱۹۵۲ و از اندیشمندان علوم سیاسی آمریکاست که در دوره ریاست جمهوری رونالد ریگان (۱۳۵۹/۱۹۸۰ - ۱۳۶۷/۱۹۸۸) در وزارت امور خارجه با سمت مشاور کار میکرد. وی پس از نگارش مقاله پایان تاریخ و واپسین انسان (The End of History and the last man) در ۱۳۶۸/۱۹۸۹ که در ۱۳۷۰/۱۹۹۱ با تفصیل بیشتر و به همین نام، به صورت کتاب در آمد، به شهرت جهانی رسید. در این دو نوشته، فوکویاما به دفاع تاریخی از ارزشهای سیاسی غربی برخاست و استدلال کرد که رویدادهای اواخر قرن بیستم نشان میدهد که اجماعی جهانی به نفع دموکراسی لیبرال به وجود آمده است. این اجماع، مساوی است با پایان تاریخ به معنای این که در شکل گرفتن اصول و نهادهای بنیادی دموکراسی، پیشرفت بیشتری به وجود نخواهد آمد. البته، باز هم رویدادهایی خواهد بود، ولی تاریخ، به معنای داستان جهانی رشد و شکوفایی آدمی، خاتمه یافته است.) [۸] صاحب نظریه پایان تاریخ و واپسین انسان است که فراتر از این، پایان جنگ سرد و فروپاشی نظامهای کمونیستی (جنگ سرد (Cold War) حالتی از تشنج و خصومت بین کشورها یا بلوکهای رقیب است که به موجب آن هر طرف، سیاستهایی برای تقویت خود و تضعیف طرف دیگر به کار میبرد؛ بدون آن که به جنگ واقعی یا گرم بکشد. یکی از ویژگیهای جنگ سرد این است که با وجود ادامه روابط سیاسی بین کشورها، به علت جریان داشتن حملات تبلیغاتی، تشنج و جبههگیری در برابر یکدیگر، محیط مناسبات بینالمللی وخیم میشود و عدم اعتماد، جای تفاهم را میگیرد. البته جنگ سرد، بیشتر به روابط سرد و متشنج آمریکا و شوروی و دو بلوک غرب و شرق پس از جنگ جهانی دوم اطلاق میشود که با فروپاشی شوروی و بلوک شرق در ۱۳۷۰/۱۹۹۱ به نفع آمریکا و بلوک غرب پایان پذیرفت.) [۹] را به مثابه پیروزی بی چون و چرای نظام لیبرال دموکراسی غربی میداند و این دستاورد را والاترین ره آورد انسان در طول تاریخ، تصور میکند، به این وسیله و به اعتقاد او، انسان به پایان تاریخ دست یافته است. به دنبال فوکویاما، عدهای کوشیدهاند تا نشان دهند جامعه رضایت بخشتر از جامعه لیبرال دموکراسی نه وجود دارد و نه مفید است و نه وجود خواهد داشت! ازاین رو، مقاله حاضر میکوشد، پاسخی برای این سؤال بیابد که آیا _آنگونه که ادعا میشود_ نظام لیبرال دموکراسی بی عیب است؟ اگر این نظام دارای نقص است، آیا نظام مردمسالاری دینی میتواند جایگزین مناسبی برای آن باشد؟ و این فرضیه را در ترازوی سنجش قرار دهد که این محصول غرب _همانند سایر محصولات آن_ به لحاظ مفهومی (نظری) و مصداقی (عملی) واجد تعارضات و تناقضاتی است که گاه غفلت از آن موجب ستایش لیبرال دموکراسی و گاهی هوشیاری نسبت به آن، باعث گرایش به مردمسالاری دینی میشود.
۲ - تعریف مفاهیم
[ویرایش]
(مردم) و Kratein (حکومت کردن)، به معنای حکومت به وسیله مردم یا مردمسالاری و یا حکومت مردم است. دموکراسی در وسیعترین تعریف، یعنی: شیوه زندگی جمعی که در آن همگان برای مشارکتهای اجتماعی، آزادانه از فرصتهای مساوی برخوردارند؛ اما در حوزه سیاسی، دموکراسی، تنها بر فراهم آوری فرصت برای مشارکت آزادانه شهروندان در تصمیمگیریهای سیاسی تاکید دارد. در این معنا، دموکراسی، فقط شیوه زندگی سیاسی را به تصویر میکشد، یا شکلی از جامعه سیاسی را که در آن ارزشها نسبیاند، به نمایش میگذارد. این دموکراسی، بر برابری انسانها، قانون، حاکمیت مردم، تاکید بر حقوق طبیعی، مدنی و سیاسی انسانی استوار است. [۱۰]
بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟