مخالف کنجکاو
مهدی
بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟
مخالف کنجکاو را از این سایت دریافت کنید.
جستوجوی کنجکاو
کنجکاو
/konjkāv/
معنی
کسیکه در جایی یا در امری تفحص و کاوش میکند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
خردهبین، دقیق، فضول، متتبع، متجسس، متفحص
دیکشنری
curious, inquisitive, interested, searching
نتایج بیشتر تنها برای کاربران ویژه
جستوجوی دقیق
کنجکاو
لغتنامه دهخدا
کنجکاو. [ ک ُ ] (نف مرکب ) کنجکاونده . جساس . تفحص کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه کنجکاوی کند. متفحص . غوررس . (فرهنگ فارسی معین ) : ای بسا گنج آکنان کنجکاوکان خیال اندیش را شد ریش گاو. مولوی .روستائی شد در آخر سوی گاوگاو را می جست شب آن ک...
کنجکاو
واژگان مترادف و متضاد
خردهبین، دقیق، فضول، متتبع، متجسس، متفحص
کنجکاو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) konjkāv کسیکه در جایی یا در امری تفحص و کاوش میکند.
کنجکاو
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (ص .) کاوش کننده ، جستجوکننده .
کنجکاو
دیکشنری فارسی به عربی
فضولي
کنجکاو
واژهنامه آزاد
جستجوکننده، جستجوگر؛ کسی که کنج را به دنبال چیزی می کاود.
واژههای مشابه
کنجکاو شدن
لغتنامه دهخدا
کنجکاو شدن . [ ک ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متفحص شدن . دقیق گشتن . (فرهنگ فارسی معین ) : من چون خیلی چیزهای راست و دروغ راجع به بدرفتاری آلمانیها شنیده بودم کنجکاو شدم . (زنده به گور هدایت از فرهنگ فارسی معین ).
فضول و کنجکاو
فرهنگ گنجواژه
فضول. جستوجو در متن
pasters
pasters
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کنجکاو
anticontagion
anticontagion
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضد کنجکاو
curdly
curdly
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کنجکاو
anticontagiously
anticontagiously
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضد کنجکاو
curers
curers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کنجکاو
نمایش ۵۶ مورد دیگر در متن
تنها برای کاربران ویژه
مترادف و متضاد کنجکاو
معنی کنجکاو در مترادف و متضاد زبان فارسی: خردهبین، دقیق، فضول، متتبع، متجسس، متفحص
کنجکاو
کنجکاو
خردهبین، دقیق، فضول، متتبع، متجسس، متفحص
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی کنجکاو در سایت جدول یاب:
Telegram WhatsApp Twitter Facebook Skype اشتراک Gmail Copy Link SMS Email Balatarin WordPress
معنی این واژه در بانک های دیگر
کنجکاو (فرهنگ معین): (کُ) (ص.) کاوش کننده، جستجوکننده.
کنجکاو (فارسی به انگلیسی): Curious, Inquisitive, Interested, Searching
کنجکاو (لغت نامه دهخدا): کنجکاو. [ک ُ] (نف مرکب) کنجکاونده. جساس. تفحص کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه کنجکاوی کند. متفحص. غوررس. (فرهنگ فارسی معین):
ای بسا گنج آکنان کنجکاو
کان خیال اندیش را شد ریش گاو.
مولوی.
روستائی شد در آخر سوی گاو
گاو را می جست شب آن کنجکاو.
مولوی.
رجوع به ماده ٔ بعد شو
کنجکاو (فارسی به عربی): فضولی
کنجکاو (فرهنگ عمید): کسیکه در جایی یا در امری تفحص و کاوش میکند،
کنجکاو (فرهنگ فارسی هوشیار): (صفت) آنکه کنجکاوی کند متفحص غوررس: روستایی شد در آخر سوی گاو گاو را میجست شب آن کنجکاو. (مثنوی)
کنجکاو (فارسی به ایتالیایی): curioso
کنجکاو (فارسی به آلمانی): Neugierig [adjective]
بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟