هرکس به تماشایی رفتند به صحرایی معنی
مهدی
بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟
هرکس به تماشایی رفتند به صحرایی معنی را از این سایت دریافت کنید.
گنجور » سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱
لغتنامه ابجد قرآن 🔍 وزن
ورود کاربر / نامنویسی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۵۱۱
هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
یا چشم نمیبیند یا راه نمیداند
هر کاو به وجود خود دارد ز تو پروایی
دیوانه عشقت را جایی نظر افتادهست
کآنجا نتواند رفت اندیشه دانایی
امید تو بیرون برد از دل همه امیدی
سودای تو خالی کرد از سر همه سودایی
زیبا ننماید سرو اندر نظر عقلش
آن کش نظری باشد با قامت زیبایی
گویند رفیقانم در عشق چه سر داری
گویم که سری دارم درباخته در پایی
زنهار نمیخواهم کز کشتن امانم ده
تا سیرترت بینم یک لحظه مدارایی
در پارس که تا بودهست از ولوله آسودهست
بیم است که برخیزد از حسن تو غوغایی
من دست نخواهم برد الا به سر زلفت
گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی
گویند تمنایی از دوست بکن سعدی
جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی
اطلاعات
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
دسته: طیبات
منبع اولیه: ویکیدرج
خوانشها
غزل ۵۱۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل ۵۱۱ به خوانش علی نظیری
غزل ۵۱۱ به خوانش مهدی سروری
غزل شمارهٔ ۵۱۱ به خوانش عندلیب
موارد هم آهنگ
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۵
دوش از سر بیهوشی و ز غایت خودرایی
رفتم گذری کردم بر یار ز شیدایی
قلاش و قلندرسان رفتم به در جانان
حلقه بزدم گفتا نه مرد در مایی
گفتم که مرا بنما دیدار که تا بینم
[...]
مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۹
با هر کی تو درسازی میدانک نیاسایی
زیر و زبرت دارم زیرا که تو از مایی
تا تو نشوی رسوا آن سر نشود پیدا
کان جام نیاشامد جز عاشق رسوایی
بردار صراحی را بگذار صلاحی را
[...]
مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶۴
عشق آمد و بر هم زد بنیادِ شکیبایی
ای عقل درین منزل مِن بعد چه میپایی
گر نه سر خود گیری در دستِ بلا مانی
تقصیر مکن خود را زنهار بننمایی
گر با تو مجازاتی بنیاد نهد خاموش
[...]
مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸۹
تا داشت به جان طاقت، بودم به شکیبایی
چون کار به جان آمد، زین پس من و رسوایی
سرپنجه صبرم را پیچیده برون شد دل
ای صبر، همین بودت بازوی توانایی
در زاویه محنت دور از تو چو مهجوران
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۱
چون پیکر مطبوعت در معنی زیبائی
صورت نتوان بستن نقشی بدلارائی
با نرگس مخمورت بیمست ز بیماری
با زلف چلیپایت ترسست ز ترسائی
مجنون سر زلفت لیلی بدلاویزی
[...] بیشتر
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
محمدرضا شجریان » پیوند مهر » ساز آواز
گلهای تازه » شمارهٔ ۶۰ » (بیات اصفهان) (۱۰:۵۹ - ۱۱:۲۹) نوازندگان: عبادی، احمد (سهتار) خواننده آواز: شجریان، محمدرضا سراینده شعر آواز: سعدی شیرازی (غزل) مطلع شعر آواز: هر کس به تماشایی، رفتند به صحرایی
گلهای رنگارنگ » شمارهٔ ۴۲۷ » (همایون) (۱۲:۳۱ - ۱۷:۱۴) نوازندگان: همایون خرم (ویولن) خواننده آواز: گلپایگانی، سیّدعلیاكبر سراینده شعر آواز: سعدی شیرازی (غزل) مطلع شعر آواز: هر کس به تماشایی، رفتند به صحرایی
گلهای رنگارنگ » شمارهٔ ۳۹۵ » (ابوعطا) (۳۱:۲۳ - ۳۳:۰۳) نوازندگان: ناشناخته (ضرب / تنبک) ; جلیل شهناز (تار) ترانه سرا: سعدی شیرازی خواننده ترانه: عبدالوهاب شهیدی مطلع شعر ترانه: هر کس به تماشایی رفتند به صحرائی
سپیده رئیس سادات » قسم به نرگس مست » سهگاه - هر کس به تماشایی
معرفی آهنگهای دیگر
تصاویر مرتبط در گنجینهٔ گنجور
منبع کاغذی گنجور
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال ۳۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
عباس مشرف رضوی در ۱۱ سال و ۶ ماه قبل، پنج شنبه ۳۰ دی ۱۳۸۹، ساعت ۱۵:۱۰ نوشته:
هر کو به وجود خود دارد ز تو پروایی
به صورت ضبط شده دیگر:
هر کس به وجود خود دارد ز تو پروایی
که (در کو) تنها می تواند به مصرع قبلی رجوع داشته باشد؛ با اینحال درست نمی نماید (دراینصورت باید می بود: چشمش، گوشش)
در حالیکه "هرکس" در "هرکس به وجود خود دارد ز تو پروایی" می تواند علی الاطلاق باشد ( و همینطور: چشم و گوش در مصرع اول) و نه شرطی.
یعنی اینطور نیست که، تنها کسانی نمی بینند که به وجود خود پروایی از دوست داشته باشند؛
بلکه (در اینجا) هر ذیوجودی، اجبارا بخاطر وجود خود، علی الاطلاق، پروا دارد ( و مشروط نیست).
سید عماد رضوی در ۹ سال و ۱۲ ماه قبل، شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۹:۲۵ نوشته:
واقعا بیت آخر از هر لحاظ بیت نابی است :
گویند تمنایی از دوست بکن سعدی
جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی
ابراهیم شفیعی در ۷ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۴ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۲۲:۵۷ نوشته:
سلام
مصرع نخست بهتر است اینگونه باشد :
هر کس به تماشایی رفته است به صحرایی
اینطوری که "هر کس ... رفتند" از نظر دستوری اشکال داره
مگه اینکه بگیم مثلا "مردم به تماشایی رفتند به صحرایی"
که شمار اسم و شمار ضمیر فعل با هم سازگار باشه
پاینده باشید
مهرداد در ۷ سال و ۴ ماه قبل، پنج شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۳، ساعت ۱۹:۴۵ نوشته:
"با چشم نمیبیند یا راه نمیداند" ، "با " باید "یا " باشد
پرهام در ۷ سال و ۲ ماه قبل، پنج شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۵۴ نوشته:
هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی.... متن و معنی روان شعر سعدی به همراه شرح مفهوم واژگان این غزل
هر کس به تماشایی رفتند به صحراییسعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/هر-کس-به-تماشایی-رفتند-به-صحرایی
لطفا برای دریافت آرایههای ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید.
(5000 تومان)
هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
هر کسی برای سیر و سیاحت به صحرایی رفته است. فکر ما که تو در نظرمان هستی، به جایی نمیرود.
با چشم نمی بیند یا راه نمی داند
هر کو به وجود خود دارد ز تو پروایی
هر کسی که در وجود خود از تو پرهیز میکند، یا چشمانش نمیبیند و یا راه درست را نمیشناسد.
دیوانه عشقت را جایی نظر افتاده ست
کان جا نتواند رفت اندیشه دانایی
آن کسی که از عشق تو دیوانه شده است، نگاهش به جایی افتاده است که فکر دانا به آن راه نمییابد.
امید تو بیرون برد از دل همه امیدی
سودای تو خالی کرد از سر همه سودایی
به تو امیدوار بودن باعث شد که امید به غیر تو از دل بیرون برود. فکر رسیدن به تو سر را از هر خیال و خواستهای خالی کرد.
زیبا ننماید سرو اندر نظر عقلش
آن کش نظری باشد با قامت زیبایی
به دیدهی عقلِ آن کسی که به یک بلند قامت زیبا رو نظر دارد، سرو زیبا نیست.
گویند رفیقانم در عشق چه سر داری
گویم که سری دارم درباخته در پایی
دوستانم از من میپرسند که در بازی عشق، علاقهات به کیست و چه قصدی داری؟ جواب میدهم که سری دارم که آن را در پای محبوبی باختهام.
زنهار نمی خواهم کز کشتن امانم ده
تا سیرترت بینم یک لحظه مدارایی
این که میگویم پیش از کشتن من مهلتی به من بده، به این دلیل نیست که امان میخواهم؛ بلکه میگویم یک لحظه مدارا کن تا تو را سیرتر نگاه کنم.
در پارس که تا بودست از ولوله آسوده ست
بیمست که برخیزد از حسن تو غوغایی
در سرزمین پارس که از گذشته در آرامش بوده است، نگرانم که در اثر زیبایی تو غوغایی به پا شود.
من دست نخواهم برد الا به سر زلفت
گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی
اگر یک روز امکان این را داشته باشم که هر چه بخواهم، بردارم، به هیچ چیزی بجز سر زلفان تو دست نخواهم زد.
گویند تمنایی از دوست بکن سعدی
جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی
میگویند که ای سعدی! خواستهای از محبوب خود بطلب! بجز خودش، چیز دیگری از دوست نمیخواهم
لطفا برای دریافت آرایههای ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید.
(5000 تومان)
دانلود متن شعر زیبای سعدی
از میان تصاویر زیر، عکس نوشتهی این شعر را انتخاب نمایید:
پروایی
پروا ترس تاب توان عزم میل رغبت توجه التفات
سودای
سودا نام خلطی از اخلاط چهارگانه و به طور مجازی به معنی شیدایی و دیوانگی است چرا که بر طبق طب سنتی، چنانچه مقدار سودا از حد بگذرد، جنون پدید میآید. خیال خام، خیال باطل سیاه داد و ستد، معامله، خرید و فروش
سرو
سرو
درختی است همواره سبز که در سه نوع است: سرو ناز که شاخهایش متمایل است ، سرو آزاد که شاخهایش راست رسته باشد و سرو سهی که دو شاخه راست رسته دارد.
زنهار
زنهار زینهار پناه و امان و مهلت (صوت): البته. (برای تاکید هم به کار می رود) (صوت ) پرهیز و اجتناب ترس و بیم هوش و آگاهی شتاب و تعجیل
یغمایی
یغما تاراج ، غارت ، چپاول نام شهری است در ترکستان که زیبارویان بسیاری داشته است.
هر کسی برای سیر و سیاحت به صحرایی رفته است. فکر ما که تو در نظرمان هستی، به جایی نمیرود.
هر کسی که در وجود خود از تو پرهیز میکند، یا چشمانش نمیبیند و یا راه درست را نمیشناسد.
آن کسی که از عشق تو دیوانه شده است، نگاهش به جایی افتاده است که فکر دانا به آن راه نمییابد.
به تو امیدوار بودن باعث شد که امید به غیر تو از دل بیرون برود. فکر رسیدن به تو سر را از هر خیال و خواستهای خالی کرد.
به دیدهی عقلِ آن کسی که به یک بلند قامت زیبا رو نظر دارد، سرو زیبا نیست.
دوستانم از من میپرسند که در بازی عشق، علاقهات به کیست و چه قصدی داری؟ جواب میدهم که سری دارم که آن را در پای محبوبی باختهام.
این که میگویم پیش از کشتن من مهلتی به من بده، به این دلیل نیست که امان میخواهم؛ بلکه میگویم یک لحظه مدارا کن تا تو را سیرتر نگاه کنم.
در سرزمین پارس که از گذشته در آرامش بوده است، نگرانم که در اثر زیبایی تو غوغایی به پا شود.
اگر یک روز امکان این را داشته باشم که هر چه بخواهم، بردارم، به هیچ چیزی بجز سر زلفان تو دست نخواهم زد.
میگویند که ای سعدی! خواستهای از محبوب خود بطلب! بجز خودش، چیز دیگری از دوست نمیخواهم
نظرات کاربران
نظرات کاربران درخواستهای کاربران برای معنی و بازگردانی و ترجمه و تفسیر و توضیح بیتها
معنی بیت گویند به تمنایی
بچه ها کسی جواب رو میدونه ؟
هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی